غزال من غزلم محو خط و خال توشد
چه شاعرانه بدون خطا به خال زدم
به قدر یک مژه برهم زدن تورادیدم
تمام حرف دلم را در این مجال زدم...
امروز سه شنبه 11 بهمن 90...
تهران...
رسالت...
مجیدیه شمالی...
منزل برادرم...
بعد از یکسال و یک ماه تصویری رادیدم...
اشک پهنای صورتم را پوشاند...
اشک و اشک و اشک...
خداروشکر کردم که بعدازاین مدت...
نمیدونم چی بگم...
کاش انسانها بیشتر از عقلشان میفهمیدند...
کاش...
پیشاپیش دهه ی فجر رو بهتون تبریک میگم...
شدیدآ به دعای خیرتون نیازمندم...
دعا کنید...
دعا